بلاگ
بهمنظور تجزیه و تحلیل داده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون استفاده شد. یافتههای پژوهش نشان داد که بین مؤلفه هوش تجاری (۰٫۴۳۵) با اثربخشی بازاریابی از دیدگاه مدیران و کارکنان شعب بانک تجارت استان کرمانشاه ارتباط معنادار و مستقیمی وجود دارد. نتیجه تجزیه و تحلیل رگرسیون آشکار ساخت که مؤلفههای هوش تجاری توانستهاند حدود ۰٫۳۴۲ درصد از واریانس تغییرات اثربخشی بازاریابی را پیشبینی کنند که در این میان مؤلفه قابلیت تحلیلی بیشترین سهم را در این پیشبینی دارد؛ لذا دایر کردن واحدهای ویژه برای هوش تجاری توسط مدیران بانکها در جهت بهبود کسبوکار رقابتی امری ضروری به نظر میرسد.
هوش تجاری، اثربخشی بازاریابی، مزیت رقابتی، بانک تجارت استان کرمانشاه
واژه هوش تجاری نخستینبار در سال ۱۶۸۱ توسط ریچارد میلر در کتاب دانشنامهی تجارت و کسبوکار استفاده شد. او این واژه را برای شخص بانکداری به کار برد که زودتر از رقبای خود، با دریافت و تحلیل اطلاعاتی در مورد محیط کسبوکار خود و سایر رخدادهای اجتماعی تأثیرگذار توانسته بود از سایر رقبای خود پیشی گرفته و سود قابل توجهی کسب نماید. سپس این واژه توسط پژوهشگران نهادهای مختلف استفاده و توسعه داده شد تا به شکل پیشرفته و دقیق امروزی خود برسد. در زمان حال نیز با شرایطی پیچیدهتر از قبل، سازمانها برای استمرار فعالیتهای خود در زمینههای مختلف نیازمند بهبود مستمر هستند که این امر با بهبود عملکرد سازمان از طریق توسعه فناوری هوش تجاری امکانپذیر است (لاسی و همکاران، ۲۰۱۳).
هوش تجاری یکی از شاخههای نسبتاً جدید فناوری اطلاعات است که با دامنهی وسیعی از تکنیکها، ابزارها و برنامههای کاربردی در ارتباط است و هدف آن، تحلیل عملیات و ارتقای کیفیت است. هوش تجاری (BI)، فرایند افزایش سوددهی سازمان در بازار رقابتی با استفاده هوشمندانه از دادههای موجود در فرایند تصمیمگیری در سازمان است. در حقیقت در هوش تجاری، اطلاعات دریافت و بهگونهای استفاده میشود که ما را به هدف مطلوب در کسبوکار برساند. استفاده از آن نهتنها مختص یک صنعت یا کسبوکار خاص نیست، بلکه در هر کسبوکاری میتوان از اصول و روشهای هوش تجاری استفاده نمود (علی پسادست، ۱۳۹۳).
هوش تجاری که با نام سیستم هوش کسبوکار نیز از آن یاد میشود، نوعی از سیستمهای اطلاعات سازمانی مبتنی بر سطوح سازمان است که مدیریت میانی و ارشد را در تحلیل وضعیت کنونی و همچنین پیشبینی آینده سازمان بر اساس دادههای موجود در سازمان یاری میرساند. با استفاده از این سیستم، سازمان دارای هوشی خواهد بود که مدیریت آن را در تحلیل و پیشبینی آینده در قالب نشان دادن فرصتها و تهدیدهای سازمان، یاری خواهد کرد (بویر و همکاران*،۲۰۱۰).
دپارتمان بازاریابی میتواند از این ابزار برای تحلیل پایگاهداده مشتریان استفاده کند و سرویسها و محصولات ترجیحی مشتریان را تشخیص دهد. با ارائه سرویسها و محصولاتی که مشتریان واقعاً متقاضی آنها هستند از هدررفتن هزینه برای تأمین سرویسهای بدون متقاضی جلوگیری میشود؛ بنابراین واحد بازاریابی میتواند با کسب دانش بیشتر در مورد مشتریان بیشتر بر روی نیازهای آنها تمرکز کند (صفری و همکاران، ۱۳۹۳). مفهوم هوش بخشی از استراتژی بازاریابی است که به عنوان تلاشی مستمر جهت افزایش تواناییهای رقابتی و فرایندهای برنامهریزی استراتژیک، مورد توجه قرار میگیرد. در ادبیات موجود در زمینه هوش از آن بهعنوان پیشفرض برنامهریزی استراتژیک یاد شده است که موجب افزایش قدرت رقابتی شرکت و پردازش برنامههای استراتژیک آن میشود (جوهری و استفنز، ۲۰۰۶).